پرونده نبرد پیش رو: تحلیل سطوح چهارگانهی راهبردی در جنگ دوازدهروزه
مدیریت این حادثهی پیچیده در چهار سطح کلان قابل تحلیل است: ۱. سطح فراملی و ژئوپلیتیک: هندسهسازی جدید در نظم منطقهای • تعریف قاعدهی بازی: مهمترین نقش رهبری در این سطح، «تعریف و تثبیت قاعدهی جدید»...
مدیریت این حادثهی پیچیده در چهار سطح کلان قابل تحلیل است:
۱. سطح فراملی و ژئوپلیتیک: هندسهسازی جدید در نظم منطقهای
• تعریف قاعدهی بازی: مهمترین نقش رهبری در این سطح، «تعریف و تثبیت قاعدهی جدید» در مناسبات امنیتی منطقه بود. با تأکید بر این اصل که «هیچ حملهای از خاک فلسطین اشغالی بیپاسخ نخواهد ماند»، عملاً نظم امنیتی پیشین که بر اساس تحمل یکطرفهی مقاومت استوار بود را دگرگون ساختند. این اقدام، یک «بازتعریف راهبردی» بود که هزینههای حمله به مقاومت را به طور تصاعدی افزایش داد.
• افزایش قدرت چانهزنی محور مقاومت: رهبری با پشتیبانی قاطع و بیچون و چرا از عملیات، موقعیت ژئوپلیتیک محور مقاومت را ارتقاء دادند. این اقدام، «اقتدار جمعی» این محور را نه به عنوان یک پدیدهی دفاعی، بلکه به عنوان یک «بازیگر تهاجمی-کنترلی» در صحنهی منطقه تثبیت کرد و موازنهی قوا را به نفع جبههی مقاومت تغییر داد.
۲. سطح ملی-امنیتی: مدیریت بحران و وحدت رویه
• فرماندهی واحد و جلوگیری از پراکندگی تصمیمگیری: در شرایطی که امکان واکنشهای احساسی یا سلیقهای از جانب نهادهای مختلف وجود داشت، رهبری با ایفای نقش «قطب هماهنگکننده»، مانع از هرگونه عمل غیرهمسو شدند. این «وحدت رویه» مانع از ایجاد شکاف اطلاعاتی-عملیاتی برای دشمن گردید.
• تعیین خط قرمزهای شفاف: ایشان به طور شفاف خط قرمزهای نظام را در مورد حمله به پایگاههای حساس و مداخلهی بازیگران خارجی ترسیم کردند. این شفافیت، هم برای دشمن و هم برای نهادهای داخلی، چارچوب رفتاری کاملاً مشخصی ایجاد نمود و از تشدید غیرقابل کنترل درگیری جلوگیری کرد.
۳. سطح عملیاتی-نظامی: تعیین دکترین نظامی جدید
• گذار از دکترین «دفاع عمقی» به «دفاع فعال پیشدستانه»: پاسخ سریع و قاطع، نشاندهندهی تغییر در دکترین نظامی بود که تحت نظارت رهبری شکل گرفت. این دکترین جدید بر پایهی «انعطافپذیری راهبردی»، «غافلگیری عملیاتی» و «توانایی ضربهزنندگی در عمق خاک دشمن» استوار است.
• تأیید و مشروعیت بخشیدن به عملیات: رهبری با تقدیر از فرماندهان و عاملان عملیات، نه تنها آن را تأیید کردند، بلکه به آن «مشروعیت الهی-مردمی» بخشیدند. این امر، روحیهی نیروهای مقاومت را تقویت و هرگونه بحث داخلی دربارهی صحت یا سقم این اقدام را خنثی نمود.
۴. سطح روانی-تبلیغاتی: جنگ روایتها
• قابسازی روایت «پیروزی تاریخی مقاومت»: رهبری بلافاصله پس از حادثه، روایت رسمی نظام از این واقعه را به عنوان یک «پیروزی قطعی و تاریخی» برای جبههی مقاومت قاببندی کردند. این روایت، در مقابل روایت سازی رسانههای غربی قرار گرفت و موفق شد فضای روانی جنگ را به نفع مقاومت مدیریت کند.
• تقویت سرمایهی اجتماعی و مقبولیت داخلی: این مدیریت موفق، موجب افزایش «اعتماد عمومی» به نظام تصمیمگیری امنیت ملی و «مقبولیت» رهبری در نزد افکار عمومی شد. این سرمایهی اجتماعی، مهمترین دستاورد داخلی این واقعه بود که جایگاه نظام را در عرصهی داخلی تحکیم بخشید.
بنابراین:
مدیریت رهبری در جنگ دوازدهروزه، نمونهی بارزی از «کارویژهی بحرانزدایی ولایت فقیه» در عصر حاضر بود. ایشان با به کارگیری یک «راهبرد چندلایه» (Multilayer Strategy) موفق شدند این حادثه را از یک تهدید امنیتی به یک «فرصت راهبردی» برای تحکیم موقعیت منطقهای ایران و محور مقاومت تبدیل نمایند. این مدیریت، نشان داد که وجود یک کانون مقتدر و دارای مشروعیت برای تصمیمگیری در شرایط بحرانی، چگونه میتواند مانع از انفعال یا پراکندگی نیروها شده و نتیجهی یک درگیری پیچیده را به نفع منافع ملی و آرمانهای نظام تغییر دهد.