ممدانی چگونه ترامپیسم را به چالش کشید؟ گزارشی از یک تغییر واقعی
به گزارش افق سوم، سالهاست که جریانهای میانهرو، ادبیات راستگراها را پذیرفتهاند، فقط با این تفاوت که آن را «مودبانهتر» به کار میبرند؛ نتیجهاش هم این وضعیت آشفته و نابرابر امروز است.
اما الگوی سیاسی که زهران ممدانی، از آن استفاده کرد می تواند پا را از مرزهای نیویورک فراتر بگذارد. او برخلاف جریان میانهرو که طی سالهای اخیر ادبیات و قواعد راستگرایان را پذیرفته بود، راه متفاوتی را در پیش گرفت:
مواجهه مستقیم با رأیدهندگان و شنیدن مطالبات آنها، بدون واسطه و بدون چارچوب های مرسوم.
مسیر سیاسی ممدانی از سال ۲۰۱۶ و در جریان کارزار برنی سندرز آغاز شد؛ همان انتخاباتی که در نهایت راه را برای اولین پیروزی ترامپ هموار کرد. ممدانی سال گذشته، و درست چند روز بعد از پیروزی دوباره ترامپ، شروع به برقراری ارتباط مستقیم با شهروندان کرد.
سوال اصلی او این بود؛ چرا به ترامپ رأی دادهاند؟
این گفتگوها نگاه او را نسبت به ساختار رأیدهی و نارضایتیهای اجتماعی شکل داد و اکنون میتوان گفت نقش مهمی در پیروزی اخیر او داشته. درواقع این گفتوگوها، سنگ بنای مبارزه او برای شهرداری نیویورک شد. فیلمهای این مکالمات بهقدری واقعی و روشنگرند که ارزش دیدن دارند.
تفاوت اصلی او با بسیاری از سیاستمداران جریان اصلی، شکل ارتباط با مردم است.
او نه در سالنهای رسمی، بلکه در خیابانهای نیویورک با شهروندانی گفتگو کرد؛ که فشارهای اقتصادی اثر مخربی بر زندگی روزمره آنها تحمیل شده است. برای بسیاری از آنها، این نخستین مواجهه مستقیم با فردی در جایگاه قدرت بود.
مقایسه ممدانی و ترامپ گرچه بارها توسط تحلیلگران تکرار شده،
اما اغلب بهصورت سطحی انجام گرفته است. در حالی که ترامپ سیاست را به سمت ملیگرایی افراطی؛ و اقتصادی، بیرحمانه سوق داده، ممدانی بر شهری قابلزندگی برای همه و درکی فراگیرتر، از طبقه کارگر تأکید دارد؛ طبقهای که فقط سفیدپوست نیست و بخش بزرگی از آن را مهاجران و شهروندان رنگین پوست تشکیل میدهند. تنها از طریق درک خطرات جدی ناشی از تفکرات ترامپ است که میتوانید دریابید چرا امیدهای رای دهندگان به ممدانی معطوف شده.
نگاهی به چند نمونه از اتفاقات اخیر:
در ماه سپتامبر، نیروهای امنیتی دولت ترامپ گروهی از مهندسان کرهای را که مدارک قانونی کار داشتند، در کارخانه هیوندای بازداشت و از آمریکا اخراج کردند. ماه گذشته، مأموران اداره مهاجرت یک روزنامهنگار بریتانیایی را که با ویزای معتبر وارد آمریکا شده بود را بهدلیل انتقاد از وحشیگریهای اسرائیل ، بازداشت کردند. و هفته گذشته، مهمانی پر زرقوبرق ترامپ که ساعاتی پیش از قطع کمک غذایی ۴۲ میلیون آمریکایی برگزار شد؛ با شعار «یک جشن کوچک که کسی را نمیکشد.»، تضاد این تصویر با آنچه که مردم در زندگی واقعی تجربه میکنند، را فریاد میزند
همین فاصله عمیق میان حاکمیت و مردم است که باعث شده نگاهها به انتخابی که بهظاهر فقط مربوط به نیویورک است، جلب شود. نیویورک شاید امروز تنها شهری باشد که میتواند نشان دهد بعد از دوران ترامپ چه آیندهای پیش روست.
نکته اصلی این است:
ممدانی نخستین سیاستمدار چپگرایی است که نه فقط در برابر ترامپیسم ایستاد، بلکه نشان داد میتوان آن را شکست داد. و او این را بهعنوان مأموریت اصلی دوره جدید خود اعلام کرده است. او دیشب در سخنرانی پس از پیروزی گفت:
«اگر جایی بتواند به مردم نشان دهد که چگونه از دوران ترامپ عبور کنند، همان شهری است که ترامپ را ساخت.»
در یکسال گذشته، چپ میانهرو نتوانسته پاسخ روشنی به بازگشت ترامپ بدهد. اوباما؟ سکوت کرده، کامالا هریس؟ البته مشغول نوشتن خاطراتش، و حتی برخی از سیاستمدارانی که در ظاهر باید در کنار ممدانی باشند، به مقابله با او برخاستهاند. نمونه روشن آن اندرو کومو است که پس از شکست در انتخابات مقدماتی، مستقل وارد رقابت شد و در این انتخابات عملاً بهعنوان نامزد مورد حمایت ترامپ عمل کرد. ممدانی که حالا اولین شهردار مسلمان تاریخ نیویورک است، بارها با اتهامهای تکراری و بیاساس مانند «طرفداری از تروریسم» روبهرو بوده است.
در ماههای اخیر، چهرههای برجسته سوسیالدموکراسی در اروپا و غرب در برابر رئیسجمهور، جمهوریخواه آمریکا رویکردی سازشکارانه در پیش گرفتهاند. کییر استارمر، نخستوزیر بریتانیا، او را برای دومینبار به سفری به بریتانیا دعوت کرده و مارک روته، دبیرکل ناتو، با لحنی غیرمعمول و صمیمی او را «بابا» خطاب کرده است.
پنج سال پیش، مؤسسات رسانهای آمریکایی برای نمایش پایبندی به تنوع فرهنگی، پیامهای ضدتبعیض منتشر میکردند؛ اکنون همان نهادها، مقابل سیاستمداری که آشکارا مواضع نژادپرستانه دارد، بیهیچ تردیدی نرمش نشان میدهند. این تغییر در حالی رخ میدهد که میلیونها نفر طی تظاهراتی سراسری علیه ترامپ به خیابانها آمدهاند.
در چنین فضایی، انتظار میرفت چپ میانهرو نقش نیرویی بازدارنده و بدیل در برابر راست افراطی را ایفا کند؛ اما در عمل بسیاری از رهبران این جریان به دنبال نسخه «ملایمتر» راستگرایی افراطی رفتهاند. همانگونه که فینتان اوتول اشاره میکند، آنها به جای ارائه یک طرح سیاسی ریشهدار و مستقل، تنها میکوشند «غیر ترامپ»، «غیر لوپن» یا «غیر فاراژ» باشند. در بریتانیا، استارمر حتی زبان و نمادهای ملیگرایانه را حفظ کرده، اما تنها با لحنی مودبانهتر. این راهبرد، نه از نظر اخلاقی اقناعکننده است و نه در عمل توان ایجاد اتحاد ملی را دارد.
در سطح ساختاری، نظم اقتصادی و سیاسی جهان در حال گذار است. همانگونه که برانکو میلانوویچ در کتاب «دگرگونی بزرگ جهانی» توضیح میدهد، مرکز ثقل اقتصاد جهانی به سمت چین و کشورهای جنوب جهانی تغییر کرده و الیتهای اقتصادیِ تربیتشده در دوران ریگان و تاچر اکنون الگوهای اجتماعی را سختگیرانهتر، بستهتر و نابرابرتر میکنند.
قراردادهای پایدار، اتحادیهها و سازوکارهای حمایتی کنار زده شدهاند و سرمایهداری با چهرهای خشنتر بازتولید میشود.
در این چارچوب، ترامپ بیش از آنکه نماد بازگشت یک امپراتور قدرتمند باشد، به یلتسینِ آمریکا شباهت دارد:
چهرهای که در دوران کاهش نفوذ جهانی آمریکا، قدرت را در دست دارد، در حالی که الیگارشها در پشت پرده منابع را میان خود تقسیم میکنند. این قدرتمندی متکی به ثروت خصوصی است و اگر دموکراسی مانع شود، ابزارهای لازم برای دور زدن آن فراهم است. حمایت بیل آکمن از تلاش برای شکستدادن نامزدهای مترقی در انتخابات محلی نمونهای آشکار از این روند است.
واقعیت این است در چنین شرایطی، سیاستهای مبتنی بر سازش و اعتدالِ صرف، دیگر پاسخگو نیست. مردم از سخنرانیهای کلی درباره بیعدالتی خستهاند؛ آنها دغدغه پرداخت قبضها، کرایه خانه و امنیت زندگی روزمره را دارند. نسل جوان درباره غزه فقط همدردی نمیخواهد بلکه خواهان توقف جنگ است. راست افراطی این را خوب فهمیده و صحنه را قبضه کرده است.
در این میان، چپ میانهرو در آمریکا و اروپا، واکنش منسجمی به موج راستگرایی نشان نداده و در برخی موارد حتی به آن نزدیک شده است. این خلأ سیاسی، زمینه را برای چهرههایی مانند ترامپ فراهم کرده است.
پیروزی ممدانی را میتوان نخستین نشانه یک راهحل متفاوت دانست: بازگشت به سیاستورزی مبتنی بر ارتباط مستقیم، نه مدیریت تصویر و رسانه و استراتژیهای ارتباطی.
در شرایطی که فشار اقتصادی، بحران اقلیمی و افزایش قدرت گروههای ذینفوذ، نظم پیشین را زیر سؤال برده است، مدل ممدانی میگوید تنها راه رقابت با راست افراطی، نه تقلید از آن، بلکه ارائه بدیلی روشن و قابلفهم برای زندگی روزمره است.
ممدانی ثابت کرد که تنها با ایستادن در کنار مردم و ارائه یک آلترناتیو جسورانه میتوان در برابر این جریان ایستاد.
پیروزی او در نیویورک یک حادثه نیست؛ اولین شکاف جدی در دیوار ضخیم ترامپیسم است.
امروز انتخاب میان ترامپ و ممدانی فقط انتخاب میان دو سیاستمدار نیست بلکه انتخاب میان دو تصویر از آینده است. آیندهای که یا همچنان نابرابری را عادی سازی میکند، یا سعی میکند آن را جدی بگیرد و تغییر دهد.
منبع: گاردین