فریب استراتژیک و بحران ادراک تهدید در سیاست ایران
این تحلیل از دو زاویه مکمل بررسی میشود:
۱. منطق قدرت در نظام بینالملل (مرشایمر)
۲. منطق درک تهدید و خطای محاسباتی در تصمیمگیری داخلی (متقی)
واقعگرایی تهاجمی مرشایمر؛ منطق فریب در ساختار جهانی قدرت:
مرشایمر میگوید در نظم آنارشیک بینالملل هیچ قدرتی خیرخواه نیست. هر دولت برای بقاء باید با حداکثرسازی قدرت نسبی خود، رقبای خویش را فریب دهد و هزینه درک آنان از واقعیت را افزایش دهد.
در این چارچوب، فریب دشمنان جمهوری اسلامی از جنگ ادراکی غرب تا مهندسی روایتهای داخلی بخشی طبیعی از سیاست قدرت است، نه استثنا.
اما ضعف زمانی آغاز میشود که دولت از بازیگری فعال در میدان فریب به وضعیت واکنشی و تدافعی فرو میغلتد.
سیطرهی فهم دیپلماتیک بر فهمهای امنیتی و راهبردی، به تعبیر مرشایمر، نشانهی غلبهی «لیبرالیسم آرمانی» بر «رئالیسم بقاء» است؛ یعنی کشوری که میپندارد حسننیت و گفتوگو جایگزین بازدارندگی میشود.
نکته راهبردی:
جمهوری اسلامی باید بازیگر فریب باشد نه قربانی آن. سیاست خارجی مبتنی بر بازدارندگی هوشمند، تنها با حفظ ابهام، عدمپیشبینیپذیری، و عمل متوازن میان موازنهسازی سخت و شناختی میتواند از موقعیت فریبخوردگی رهایی یابد.
واقعگرایی نئوکلاسیک ابراهیم متقی؛ فریب بهمثابه بحران ادراک در درون نظام
متقی واقعگرایی را از سطح ساخت نظام بینالملل به سطح ذهن نخبگان تصمیمساز منتقل میکند.
از نظر او، تهدید زمانی مؤثر میشود که سامانه تصمیمگیری نتواند آن را درست ادراک کند.
به عبارت دیگر، فریب دشمن الزاماً بیرونی نیست؛ زمانی شکل میگیرد که درک تهدید درون حاکمیت دچار اختلال شود.
وقتی «فهم دیپلماتیک» بر «فهم بازدارنده» غلبه پیدا میکند، تصمیمگیری از منطق قدرت فاصله میگیرد و امنیت ملی قربانی ملاحظات تاکتیکی یا رسانهای میشود.
متقی در چنین وضعی از «نارسایی ادراک تهدید» سخن میگوید که موجب تصحیح محاسبات دشمن و تعمیق خطای محاسبه در نظام میگردد؛ همان چیزی که در ویدئوی پیوست بهعنوان «منبع تغذیه فریب استراتژیک» توصیف شد.
راه نجات: بازسازی نظام ادراکی تصمیمگیران و برقراری پیوند مجدد بین حوزه اجتماعی، امنیتی و راهبردی کشور.
بُعد درونی فریب:
رضایت مردم و مقبولیت عملکرد جمهوری اسلامی بیش از هر قدرت منطقهای دیگر بر درک ملی از عدالت و اقتدار متکی است. دشمنان این را میدانند و از همینجا فریب را آغاز کردهاند: تضعیف امید عمومی، تبدیل ناکارآمدی اجرایی به بحران مشروعیت، و القای جدایی مردم از ساحت قدرت.
از منظر نظریههای رئالیستی، فریب در درون سرزمین از بیرون تأمین نمیشود؛ بلکه از شکاف میان رضایت مردمی و عملکرد تصمیمگیران نشأت میگیرد.
بنابراین فهم جدید از امنیت ملی باید شامل بازدارندگی شناختی اجتماعی باشد:
مردمی که ساخت اقتدار را به شکل منطقی، کارآمد و اخلاقی درک کنند، خود دیواره بازدارنده در برابر عملیات فریب دشمن خواهند شد.
جمع بندی:
۱. احیای منطق واقعگرایانه در سیاست خارجی: قدرت بدون نمایش ابهت، آسیبپذیر است؛ دیپلماسی زمانی مؤثر است که پشتوانه قدرت سخت و بازدارندگی هوشمند داشته باشد.
۲. بازسازی نظام ادراک تهدید: باید سازوکاری میانسطحی تشکیل شود که ادراک خطر را از منابع بیرونی، مردم، و نخبگان همزمان بسنجد تا خطای شناختی به فریب سیستماتیک بدل نشود.
۳. توجه به رضایت عمومی بهعنوان سنگر شناختی: رضایت مردم همان «عمق بازدارندگی» داخلی است؛ تحکیم عدالت، پاسخگویی و مبارزه با فساد ایدئولوژیکترین شکل بازدارندگی است.
۴. تولید فهم مشترک بین دیپلماسی و امنیت: دیپلماسی باید مولّد امنیت باشد نه جایگزین آن.
در نهایت، میان این دو دیدگاه پیوندی وجود دارد:
بزرگترین عملیات فریب علیه ایران نه در خارج، بلکه در ذهن نخبگان و در شکاف میان حاکمیت و مردم شکل میگیرد.
حل بحران فریب استراتژیک، پیش از هر چیز، بازسازی منطق قدرت و منبع مشروعیت درونی است؛
یعنی بازگشت به رئالیسمِ متکی بر مردم، نه توقف در خوشخیالی دیپلماتیک.